یادداشت های من

دوست دارم از روزمرگی ها و اتفاقات زندگی بنویسم...

یادداشت های من

دوست دارم از روزمرگی ها و اتفاقات زندگی بنویسم...

۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

انتخابات

هر چهار سال یه بار پدیده ای به نام انتخابات که نون دونی یه عدست میاد و میره و اون چیزی که اخرش می مونه تلفات ناشی از همین به اصطلاح تعیین سرنوشته.توی جامعه ای که سیستم از ریشه فاسده و از بقال گرفته تا وزیر دنبال بستن بار خودشه تعیین سرنوشت به این شکل معنی نداره و رای دادن فقط مثل یه مُسکّن می مونه.

بی ارزش ها

امروز خیلی باخودم فکر کردم تا یه چیز درباره انتخابات بنویسم.اما ذهنم درگیر یه بی عدالتی دیگه بود.آره درسته وقتی میگم یه بی عدالتی دیگه یعنی انتخابات هم یک عدالتیه.البته انتخابات به طور حقیقی بی عدالتی ایجاد نمی کنه.اون روش هایی که بشر به کار گرفته تا میل خودش رو ارضا کنه و انتخابات رو به لجن بکشه یک نوع بی عدالتی محسوب میشه.

واژه عدالت رو خیلی ها راحت به لجن می کشن از بقال سر کوچه گرفته تا مدیر و وکیل و قاضی و رییس جمهور.

خیلی هامون فکر می کنیم فقط بالا دستی ها بی عدالتی به بار میارن و به طبع اون حال عمومی جامعه بد میشه.

این جور طرز فکر یعنی حماقت محض.یعنی نفهمی.

از معلم مدرسه و فروشنده و دلال و کارمند و کارگر و خیر مدرسه ساز و حتی معتاد توی خرابه گرفته توی این بی عدالتی نقش دارن و هرکی سهم خودش رو برای به وجود اوردنش ادا میکنه.

به نظرم جامعه مثل یه زنجیر می مونه که همه اعضا اون بهم متصلن هرکی نقش خودش رو بد بازی کنه زنجیر ممکنه پاره بشه و جامعه به فنا بره.همون طور که جامعه ما به فنا رفته.

وقتی انسانی توی جامعه ما پیدا میشه که تحصیل علم رو وسیله دزدی هاش و ریاکاری قرار میده یعنی جامعه ما از جامعه ای که قرار بود تمدن بزرگ اسلامی باشه خیلی خیلی فاصله داره.

چیزهای دیگه پیش کش.ریا و دروغ و بی غیرتی و... پیش کش.

ولی جالب تر از همه اینه که همین آدمای دزد و خود فروخته اون چنان از مدیر ها و روئسای راحت طلب و بی خیال و به طور معمول دزدشون اون چنان انتقاد می کنن و اون چنان تخریبشون می کنن که انگار نه انگار اونها یکی مثل خودشونن!!

اینها فقط از این می سوزن که رئیس هاشون و آقا بالا سرهاشون دارن بیشتر از خودشون بیت المال رو به یغما می برن.

همین یعنی ریا و دورویی.

ما مردم بینمون خیلی منافق و ریاکار داریم و خودمونم خبر نداریم.یه زمان منافق فقط برای دهه 60 بود.

ولی الان این کلمه خیلی گسترده شده.ممکنه همه ما تو معرض این نفاق و دورویی باشیم و خودمون خبر نداشته باشیم.باید مراقب بود.

جنگ بی فایده

جنگ جنگ تا پیرزوی!

این شعاری است که در صحنه های نبرد با دشمن دیده ایم یا شنیده ایم.صحنه هایی که همراه با خون ریزی و کشتار همراه است.

اما صحنه های این روز های انتخابات بی شباهت به صحنه نبرد نیست.نبردی که دو قطب جهانگیری-روحانی و قالیباف درآن وجود دارد و هر طرف سعی می کند طرف مقابلش را با انواع اقسام روش ها از دور خارج کند.خیلی برایشان فرق نمی کند چه بگویند دو طرف فقط سعی بر جلب توجه آرا و رای مردم به خود را دارند تا بتوانند 4سال بر مسند ریاست کشور تکیه زنند.

اما نکته ای که در این 4سال ریاست جمهوری روحانی حائز اهمیت است این است که دولت در این 4سال آنقدر عملکرد ضعیف از خود به جای گذاشته اند که حالا رقیبانش با دست پر برای رقابت آمده اند.

رقبای سرسخت روحانی اما بر مسائل اقتصادی متمرکز شده اند و برنامه های جدیدی را برای برون رفت از  وضع اسف ناک اشتغال کشور ارائه داده اند.هرچند اگر به روند مناظره ها و برنامه های تبلیغاتی کاندیده ها نگاه کنیم متوجه می شویم نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری خیلی به ارائه برنامه هایشان برای مدیریت بزرگترین مسند اجرایی کشور علاقه نشان نمی دهند و بیشتر به کلی گویی می پردازند و کار به جایی کشیده که اسحاق جهانگیری در مناظره های تلوزیونی که محل بحث بر سر برنامه های انتخاباتی آنهاست اقدام به خواندن متن از قبل آماده شده میکند و مردم را به رای دادن مجدد به دولت یازدهم دعوت می کند.

4سال گذشته اما وضع اینطور نبود.

رقبای شیخ دیپلمات محدود به چند اصولگرای بدون پایگاه مردمی می شد که باخت آنهارا می شد از قبل پیش بینی کرد.تنها رقیب اصلی او همین محمدباقر قالیباف بود که الان نیز رقیب اصلی وی به شمار می آید هرچند باید منتظر ماند و دید در روزهای باقی مانده به 29 اردیبهشت جابجایی آرا چه مقدار صورت می گیرد و در پایگاه اصول گرایان مخالف دولت چه اتفاقاتی صورت می گیرد.

حالا که بعد از گذشت 4سال دولت نتوانسته در بسیاری از زمینه ها کشور را در ریل قرار دهد  باید دید که آیا مردم مانند 4سال که گذشته دولت تدبیر و امید را انتخاب کردند به تدبیر و امید وی رای مجدد خواهند داد یا نه و بازنده این جنگ پرهزینه برای کشور که خواهد شد.

سخنان یک فرد تاثیر گذار

« هر چه پیش بیاید به نفع شماست یا به ضرر شما اگر به ضررتان تمام شد باید شکست روحی نخورید، شکست ظاهری مهم نیست، آنچه مهم است شکست روحی است. اگرانسان شکست روحی خورد تا آخر باید به گورستان برگردد. شما که استناد دارید به ذات مقدس حق تعالی، شما که روحانی هستید، شما که قلبتان با ماوراءالطبیعه است، این عالم شکست ندارد عالم چیزی نیست کسی که رابطه با خدا دارد شکست ندارد. شکست مال کسی است که آمالش دنیا باشد. اگر آمال دنیا باشد، شکست است. اگر آمال غیب و ماورای غیب باشد، شکست ندارد، شکست مال بیچاره هاست شکست مال کسانی است که معتمد به شیطانند و ذخائر دنیا قلبشان را فراگرفته است. اگر یک جایی به ضرر شما تمام شد، قلبتان محکم باشد، تا آخرین فردتان بایستید. گمان نکنید این آدم شکست خورد تمام شد تو هم یک موحدی، تو هم یک مسلمی، تو متصل به خداوندی، خدا شکست 

نمی خورد. »

روح الله خمینی


پی نوشت:

1:چهر ه ای که همواره آرام است.ابرو های درهم کشیده اش نقوش صورتش را بیش از پیش پیچیده تر می کند.گاهی به مانند اخم می ماند و گاهی به حالت معمولی چهره.اگر بتوانی آن را تشخیص بدهی ممکن است گاه و بیگاه نظرت عوض بشود. 

چشم هایش نگاه نافذ دارند وقتی در حال صحبت کردن با او هستی به تو نگاه نمی کند اما چشمانش گویی به نقطه ای خیره شده.فرقی ندارد چه کسی باشی رهبر شوروی و یا کارگر ساده.همان حالت و همان نگاه و همان ابروهای درهم رفته که نشان از بی تفاوتی و آرامش او دارد.

این مقدار آرامش به راستی نشانه چیست؟

و اما این صلابت و استواری در گفتار و عمل از این آرامش سرچشمه می گیرد؟

2:حرف هایی که زده است گاهی تنم را می لرزاند.بیش از اندازه صلابت دارد و در عین حال آرامش.

بی آبرویی

پلاسکو،کولبرها،سربازان میرجاوه و معدن چی ها.این بی تفاوتی نسبت به مرگ عزیزانمان بی سابقه بوده است.

هنوز داغ دل عده ای فرو ننشسته در گوشه ای دیگر از کشورمان مادران و همسران به عزای عزیزانشان می نشینند.

و اما شاید این همه بلاها برای ما یک زنگ خطر است که داریم به جان دادن بی دلیل هموطنانمان عادت می کنیم.شاید اگر قبلا خبری می شد حداقل تا یک ساعت ذهنمان را در گیر خود می کرد.اخبار را پی گیری می کردیم،در شبکه های مجازی پست می گذاشتیم و کار های دیگر و نشان می دادیم لا اقل در ظاهر هم که شده ناراحت هستیم.

اما می گویند انسان به هر شرایطی عادت می کند.چه جمله دردناکی!

حالا وضعیت این شده که باید به مرگ کارگران هایمان عادت کنیم.

کارگران معدنی که شاید از این همه زیر بار خرج های زندگی ماندن دیگر خسته شده بودند و حالا می توانند خوب استراحت کنند.

مادران و همسران چشم به راه حال دیگر خستگی عزیزانشان را نمی بینند و فقط یک سنگ کوچک مزار آنهارا می بینند آن هم اگر توانایی پرداخت هزینه سنگ را داشته باشند.

درست همین چند روز پیش بود که در آرامگاه رهبر مستضعفین جهان عده ای از مستضعفین به خرد شدن دهان تهدید شدند.

و حالا هم آنقدر بی تفاوت از کنار این مسئله عبور خواهند کرد که از کنار ایجاد اشتغال و حقوق های نجومی و غیره و غیره گذشتند.

کودک نهضت مستضعفین در جایی مثل پاستور خفه شده است

دروغ

7سالم بود.معلم سر کلاس دروغ مصلحتی رو توضیح داد و گفت بعضی وقتا میشه دروغ مصلحتی بگی تا یه شرایط سخت رو بگذرونی.اون روز بعد از ظهر وقتی مادرم ازم پرسید پولی رو که گذاشته بودم زیر طاقچه تو برداشتی گفتم نه من دست نزدم.اولین دروغ مصلحتیم رو گفتم.آخه اون روز هوس بستنی کرده بودم و رفتم با پول زیر طاقچه دوتا بستنی حصیری خردیم و خیلی خوش مزه بود.

16سالم شده بود تازه صورتم مو دراورده بود.تمرین می کردم مغرور باشم و فکر می کردم با این روش می تونم خیلی جاها کنار خیلی آدما بزرگ به نظر بیام و بقیه به من احترام بذارن.

ولی یه روز دوباره فهمیدم نه این غرورم نه چیز دیگه منو بالا می بره.

اونم روزی بود که توی مدرسه یکی از دوستامو زدم و دروغ گفتم که اون اول شروع کرده و دستمو که با شیشه بریده بودمش رو نشون ناظم دادم و گفتم با چاقو دستمو زده.آخه اون دوستم باباش چاقو ساز بود و همیشه چاقو های خوشگل میورد مدرسه و ناظم وقتی چاقو رو از کیفش در اورد اخراجش کرد.

24 سالم بود توی دانشگاه باید پایان نامه می دادم ولی اصلا وقت برای درست کردنش رو نداشتم واگر اینکارو نمی کردم تمام زحماتم و درس خوندنم توی اون دوسال و کنکور دادن از بین می رفت.شنیده بودم یکی از دانش جوها یه موضوعی برای پایان نامه داشته و چند وقتی روش کار کرده بوده ولی نتونسته بود ارائه کنه.من فقط باید روش ی