واقعا زندگی جای وحشتناکیه.تو یک لحظه به موجودی تبدیل میشی که فکرشم نمی کنی.این وحشت نتیجه قدرت تفکره آدمه و افکار هم متفاوت.برای من این زندگی وحشتناک و مرموزه.اما لحظه هایی رو پیدا می کنم که توی این تاریکی نور رو می بینم.از یک جای دور در دوردست.با همه توانم به سمت اون نور حرکت می کنم بعضی وقت ها هم آروم و بی خیال.این نور برا من نه آرزو و نه رویا نه هرچیزی که اسمش رو خواسته و میل به چیزی هست نذارید.این نور برا من یه جور گم شدن و بعدش سبک شدنه.چون از وقتی یادم میاد هیچ آرزویی تو دلم نیست و فقط دوست دارم این حس رو تجربه کنم.این حس مثل این دنیا مرموز نیست چون از جنس دنیایی نیست و یجور حس فرازمینیه.
- ۹۹/۰۷/۱۶