یادداشت های من

دوست دارم از روزمرگی ها و اتفاقات زندگی بنویسم...

یادداشت های من

دوست دارم از روزمرگی ها و اتفاقات زندگی بنویسم...

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

حصار

دو سه روزی تیک تاک ساعت برایم بی معنا شده.دوست دارم گوشه ای بشینم و فقط گوش کنم.گوش کردن بی فایده.

در رویاهای خودم سیر می کنم،زندگی در این دقایق محصور شده،جلوتر نمی رود.

حصار را شکستن دیوانگی است در این سرزمین زندگی یکبار کسی حصار را شکست و از اینجا فرار کرد.

چند روز بعد خبر آوردند از تشنگی در سرزمین های دور دست تلف شده.من اما باور نکردم...

به خاطر همین همیشه دیوانه بودم و هستم. دیوانگی ام تبدیل به وسواس شده و روح را می خراشد.

 به این فکر می کنم کسی آیا از این حصار خواد گذشت؟نفر بعدی من دیوانه هستم؟

دلتنگی

روزهای مدام می گذرد روزهای همیشه در کنار من...

من اما تنها و شکست خورده...

یک چیزی اینجا کم است وقتی دلتنگ می شوم.

وقتی خستگی هایت را با تنهایی ات قسمت کنی عاقبت همین می شود.

وقتی افکار پوچ و بدرد نخورت را با روحت قسمت کنی عاقبت همین می شود.

سایه ات هم به تو می خندد وقتی می فهمد تو این افکار مسموم را در خودت حبس کردی...

و تو دلت می خواهد سایه ات را در دم بکشی و جنازه اش را به دور ترین نقطه شهر ببری در بالای کوه ها و هیچ کس تو را نبیند.

قبری را که سال ها برایش آماده کرده بودی پیدا کنی و تابوتش را در آن بگذاری.

چه مراسم با شکوهی!هیچ کس نیست خودتی و خودت!در دورترین نقطه نسبت به کسانی که از آنها متنفری در تاریکی مایل به روشنی بعد از غروب.

کنار کوه های بلند سکوت و سکوت و سکوت....

خدا من را نگاه می کند و دلتنگ می شود...وقتی من دلتنگ می شوم...

و اشک هایم که هربار  گل های شقایق وحشی را سیراب میکرده اند اینبار دیگر تمامی ندارند...

مدیریت۲

همه ما خدمت گزار مردم هستیم و مملکت ما احتیاج به خدمت گزار دارد ؛ احتیاج دارد که اشخاص فهیم ، اشخاص فعال در این کشور خدمت بکنند .  خدا را در همه امور ، شما حاضر بدانید ، ما از اینجا خواهیم رفت ، هیچ شکی نیست ، من زودتر و شما هم بعداً می آیید ، این مسئله ای نیست . باید فکر این را بکنیم که حالا که رفتیم ، آن جا از ما می پرسند که شمایی که رییس جمهور بودید برای مردم چه کردید ؟ شمایی که وزیر بودید برای مردم چه کردید ؟  شمایی که وکیل بودید برای مردم چه کردید ؟ ملت را می پرسند  که شما برای اسلام چه کردید ؟ عمده این است که ما آن جا آبرو داشته باشیم .

کسانی که واقعاً دلشان برای اسلام و کشورشان می تپد ، متوجه این باشند که پست ، میزان نیست ، مقام میزان نیست رئیس دولت یا رئیس مجلس بودن میزان نیست ، این مقامات تمام می شود ؛ آنی که هست خدمت است . آدم متعهد در هر جا باشد ، اگر دید خدمتش خوب است آن جا ، بیشتر دل گرم است . یعنی هدف این باشد که خدمت بکند ، نه هدفش این باشد که مقام داشته باشد .

اگر همه وزارت خانه ها ، هر کسی که متصدی یک وزارتخانه است ، وزارت خانه خودش را بنا بر این بگذارد که اصلاح کند به نفع مردم ، به طوری که مردم وقتی که در آن وزارت خانه وارد می شوند با رضایت خاطر ، با اطمینان خاطر بیرون بیایند . اگر این طور بشود ، بلا اشکال مردم حاضرند . مردم ، مردم خوبی هستند . ما از مردم تشکر باید بکنیم ، ما همه مرهون آن ها هستیم . عمده این است که ما هم بتوانیم خدمت متقابل بکنیم . باید از مرحله لفظ و شعار بیرون برویم و به مرحله عمل برسیم ؛ یعنی هر وزیری در وزارت خانه خودش واقعاً بین خودش و خدا ، خودش را موظف بداند به این که آن پرسنل آن جا را ، هر کس در تحت نظر او هست ، آن ها را بسیج کند به این که با مردم رفتار خوب بکنند و با مردم رفتار سالم داشته باشند . آن هایی که درصدد این اند که برای کشور خدمت بکنند ، آن ها را دستشان را باز بگذارید خدمت بکنند. من هم دعاگوی شما هستم و امیدوارم که موفق باشید به این که برای خدا خدمت کنید ، برای اسلام خدمت کنید ، برای پیشبرد مقاصد اسلام و کشور خودتان خدمت بکنید .

رو الله موسوی خمینی


پی نوشت:این ها حرف های رهبر انقلاب پابرهنه ها و مستضعفین عالم است.سال های زیادی از دوران جنگ تحمیلی نگذشته چرا دور برویم.هنوز یادگاران راستین دفاع مقدس در لباس عزیز ارتش و سپاه ،حتی پشت میز و در مقام مدیریت دلشان برای انقلاب می تپد. هنوز هم حاج احمد متوسلیان هایی هستند که برای کم گذاشتن در خدمت رسانی به یک سرباز مدیر آن مجموعه را به شدت بازخواست کند.

اما الان طوری هست که بگوییم حتی نیمی از حرف های امام اجرایی می شود؟

الان طوری هست که بگوییم مدیران مجموعه ها به فکر مردم هستند؟

الان طوری هست که بگوییم فقط تعداد کمی از مدیران مجموعه ها حرف هایی رهبری را در کارهایشان مورد توجه قرار نمی دهند؟

طوری هست که بگوییم تعداد کمی از آنها به فکر مقام هستند؟

به سادگی می توان به این سوال ها جواب داد.اما سوال اصلی اینجاست که کشوری که در دفاع از ارزش های انقلابی اش یکپارچه با کل دنیا می جنگد و فداکاری هایی بی نظیر خلق می کند چگونه اجازه می دهد که ارزش های انقلابی اش به راحتی در خیابان ها،پشت میزها،در کلاس های درس،در مجلس شورای اسلامی اش و در خیلی چیزها و جاهای دیگر که ما از آنها به عنوان ارزش یاد می کنیم کشته شود؟

این سوال را باید از خانواده ها پرسید و از تک تک مردم که چگونه اجازه داده اند که چنین مدیرانی برای مجموعه ها تربیت شوند،چنین جوانان بی خیال نسبت به هرچیزی تربیت شوند.

ادامه این روند نتیجه خوبی را برای کشور دربر نخواهد داشت.شاید بهتر باشد در تربیت خودمان و کسانی که می توانیم به نحوی در تربیت و راهنمایی آنان تاثیر گذار باشیم تجدید نظر کنیم.