یادداشت های من

دوست دارم از روزمرگی ها و اتفاقات زندگی بنویسم...

یادداشت های من

دوست دارم از روزمرگی ها و اتفاقات زندگی بنویسم...

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

رویا

بعضی وقت ها آدم دلش میخواهد بنویسد اما نمی داند از چه.آنقدر چیزها در سر دارد که نگو.آنقدر کلمات در ذهنش در گردش هستند و خسته اش می کنند.انگار که کلمات مست شده اند و تلو تلو می خورند وتو برای رهایی از این کلمات مست باید خودت رو به کاری مشغول کنی یا دست آخر بنویسی تا تخلیه شوند و تو را مست نکنند.گرچه بعید می دانم پیش از آن مست نشده باشی.موضوع برای نوشتن کم نیست اما آدم به جایی می رسد که دلش هیچ چیز نمی خواهد دلش فقط بنویسد.بی هدف بنویسد درباره کسی یا درباره چیزی ننویسد فقط بنویسد نوشتن صرف.بی هدف بدون مسیر.مثل ریاضی دانی که نمی داند چرا دارد مسئله هارا حل می کند و فقط حل می کند یا مثل نقاشی که نمی داند چرا دارد نقاشی میکند و فقط نقوش در ذهنش را روی سفیدی بوم میکشد.بی اختیار گویی که مسخ شده و کار دیگری نمی تواند بکند.چه لحظه ی با شکوهی می شود.رها از همه چیز و همه کس فقط می نویسی و فکر هیچ چیزی را نمی کنی و می نویسی.اصلا فکر نمی کنی و این یعنی به چیزی قید و بند نداری.

آنوقت اگر به رویای خودت فرو رفتی و غرق در آنها شدی بدان این رویا رویای خالصی است و سعی کن این رویا ها را به خوبی بخاطر بسپاری.رویایی که شاید خیلی ساده باشد ولی آنقدر به خودت فرو می برد که احساس می کنی در خودت غرق شدی و راه فراری نیست.رویای دیدین غروب خورشید از بالای یک کوه و خیره شدن به آن.رویای یک بارانی که در آن باران نم نم برگ های پاییزی را از درختان نوازش کنان به پایین می اندازد و رهگذری را که از زیر درخت رد می شود را به یاد معشوقه اش که حالا نیست می اندازد.

یا رویای یک روز بارانی که رنگین کمان در پیکره ی وسیع زمین درست شده و فکر می کنی جایی در دوردست ها روی یکی از خانه ها یا درخت ها آن را بسته اند تا نیفتد.

و کودکانی که هنگام بازی در مهدکودک این صحنه را می بینند و شادی کنان بالا و پایین می پرند و کودکی که فکر می کند.

رویای شکافته شدن ابرهای زیبا و دلرابای بهاری توسط خورشید و روشن شدن زمین در نزدیکی غروب و کودکی که از پشت شیشه اتوموبیل در حال حرکت با خود می گوید هان این همان زمان موعود است.زمان رهایی.چه رویایی کودکانه و در عین حال عجیبی.

این رویاها شاید خیالی باشند ولی روزی در جایی انگار آنهارا از نزدیک لمس کرده ای یا خواهی کرد چون آنها خالص اند و ناب و برای کسی نیست برای هیچکس فقط برا خودت است.