یادداشت های من

دوست دارم از روزمرگی ها و اتفاقات زندگی بنویسم...

یادداشت های من

دوست دارم از روزمرگی ها و اتفاقات زندگی بنویسم...

سرگذشت

روزهای زیادی گذشت.روزهایی که در مدرسه به اجبار درس می خواندیم.درس هایی که دوست نداشتیم ولی با دوست ها و همکلاسی هامون خندیدیم تا غم  درس خواندن از بین برود.در کوچه ها دنبال توپ پلاستیکی دولایه دوییدیم تا حوصلمون سر نره ،بازی های کامپیوتری بازی کردیم تا بیرون نریم و هیجان زندگی رو بیشتر کنیم.کتاب ها و رمان های غیر مناسب و مناسب سنمون خوندیم و کلی مطالب جدید یاد گرفتیم کلی دیدگاه های جدید.با آهنگ های هیچکس و یاس به کف جامعه سفر کردیم و آزادی نداشتن و فقر جامعه رو توی گوش هامون فرو کردیم و فهمیدیم چقدر دنیا تلخه.با آهنگ های زدبازی فاز گرفتیم و بی خیال دوربرمون شدیم.با آهنگ های داریوش شعر تلخ زندگی رو درک کردیم و با آهنگای همایون شجریان و ابی عاشق شدیم.باز هم درس خواندیم اینبار در دانشگاه و باز هم خواندیم ولی ندانستیم برای چه می خوانیم.سرکار رفتیم همزمان با درس خواندن تا حداقل دستمان در جیب خودمان باشد.اقتصاد وضعش خراب شد.تا خواستیم چیزی بخریم همه چیز دوبرابر،سه برابر،چهاربرابر شد تا این که از خریدش پشیمان شدیم.ایده های بزرگ رو همچنان در ذهن پرورش دادیم و می دهیم تا زمانش برسد...

ورزش کردیم،مسافرت رفتیم و با آدم های جدید آشنا شدیم.قدر بعضی چیزهارو ندانستیم و از دستشان دادیم.اما حسرت نخوردیم...مغرور نبودیم چون این دنیا چیزی برای غره شدن به آن را ندارد.تنها ماندیم و شعرهای عاشقانه خواندیم...با دوستانمان کافه رفتیم و سیگار کشیدیم و کشیدیم تا شاید بزرگ شدنمون توی دود ها گم شود و بتوانیم باز هم چهره کودکی خود را ببینیم ولی ندیدیم و هیچوقت هم نخواهیم دید...حالا که اینجا ایستاده ایم بی حس بی حس اما زنده....خمیده شدیم ولی نشکستیم از این بعد هم شاید خمیده بشیم ولی باز هم قد علم می کنیم و زندگی رو ادامه می دهیم.

  • محمدجواد کریمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی