یادداشت های من

دوست دارم از روزمرگی ها و اتفاقات زندگی بنویسم...

یادداشت های من

دوست دارم از روزمرگی ها و اتفاقات زندگی بنویسم...

شعر

هم از سکوت گریزان ، هم از صدا بیزار

چنین چرا دلتنگم ، چنین چرا بیزار

 

زمین از آمدن برف تازه خشنود است

من از شلوغی بسیار رد پا بیزار


قدم زدم! ریه هایم شد از هوا لبریز

قدم زدم! ریه هایم شد از هوا بیزار

 

اگرچه می گذریم از کنار هم آرام

شما ز من متنفر ، من از شما بیزار

 

به مسجد آمدم و نا امید برگشتم

دل از مشاهده تلخی ریا بیزار

 

صدای قاری و گلدسته های پژمرده

اذان مرده و دلهای از خدا بیزار

 

به خانه ام بروم؟!خانه از سکوت پر است

سکوت می کند از زندگی مرا بیزار

 

تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست!

از این سکوت گریزان، از آن صدا بیزار


فاضل نظری👆👆👆


پی نوشت:از غم زدگی و نا امیدی دل خوشی ندارم اما گاهی اوقات از غمی که در بعضی شعرها و نوشته هاست لذت می برم‌.اصلا شاید این نا امیدی نیست بلکه یک حالت عرفانی است که روح درمند و زخم خورده ی انسان درد آشنا و متفکر را (که من جزو آنها نیستم)یاری می کند و به آن ها می گوید شما تنها نیستید!هستند آدم هایی که مثل شما فکر می کنند مثل شما درد دارند اما هیچوقت همدیگر را نمی بینند و در خیابان ها و محل کار و شاید،حتی در داخل یک خانه و اعضای خانواده از کنار هم به سادگی می گذرند.

شاید این تنهایی تقدیر آنهاست.تقدیری که خودشان را رشد بدهند و بعد اطرافیان اما همیشه تنها می مانند

  • محمدجواد کریمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی