یادداشت های من

دوست دارم از روزمرگی ها و اتفاقات زندگی بنویسم...

یادداشت های من

دوست دارم از روزمرگی ها و اتفاقات زندگی بنویسم...

پروانگی


 کرم بی حرکت و آهسته به هیاهوی دنیای اطرافش نگاه میکرد.آرام و بی حرکت انگار فلج شده باشد.مادر ما کی پروانه می شیم؟مادر نگاهی از سر ترس اما امید به فرزندش کرد عزمش را جمع کرد و انگار که مطمئن شده باشد به فرزندش گفت:بعد از آنکه پیله شدیم ما هم پروانه می شیم.اون روز زیاد دور نیست.

  • محمدجواد کریمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی